درباره ی دوچشم تو حرفی نمی زنم
لعنت به من که این همه با دوست، دشمن ام
ای چشم مهربان تو مفعول و فاعلات
من مثل شاهنامه فعولن فعولنم
این دست های رو شده یک مرد عاشق ست
بازی تمام شد من در دست این زنم
باید مرا ببخشی اگر تشنه مانده ای
آه ای زمین سوخته ابری سترونم
ای کاش قلب گرم تو را برق می گرفت
من یک چراغ نفتی سردم که روشنم
سنگین شدی برای خودت نشکنی مرا
حتما خیال می کنی از جنس آهنم
شال و کلاه کن مگر از روی اتفاق
با برف سال بعد بیایی به دیدنم
در شهر رشت هیچ کس عاشق نمی شود
تنها کسی که عقل ندارد فقط منم