سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرچه بدان بسنده کردن توان ، بس بود همان . [نهج البلاغه]
دیدنی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جوک های باحال

سیر و پیاز دعوا می کنن، سیر به پیاز می گه : برو گم شو ، بوی بدی داری.
 
پیاز و سیر با هم دعوا می کنن، سیر به پیاز
می گه: حیف که سیرم و الا می خوردمت.
 
مورچه هه به تنهایی ۲ تا گندم ور می داره، دیسک کمر می گیره.
 
می خواستن کچلی را ترور کنن، تو سشوارش بمب کار می ذارن و به شامپوش مواد شیمیایی
می ریزن.
روزی خبر نگاری از عمران صلاحی، یکی از بزرگان
طنز پرداز و طنز نویس این مرز و بوم، پرسید؟ شما که خودتان ترک هستید، چرا از این همه جوک راجع به ترک ها ناراحت نمی شوید؟ عمران صلاحی در
جواب پرسش گر گفت: در باره ملیت های بزرگ،
جوک درست می کنند.
 
سوسکه مست می کنه و می ره جلوی دم پایی و می گه: بزن، ده بزن دیگه لعنتی !!!
 
مردی می ره لامپ مهتابی بخره، داخل دکونی می شه ولی چون نمی دونست چی بگه، می گه: ببخشین حاج آقا، لطفا ۱ متر لامپ بدین !!!
 
اگه حیوونا قرار بود شغلی انتخاب کنن، حتما وال ملوان، گورخر زندانی، لک لک شالی کار، دارکوب نجار، زنبورعسل قناد، بلبل خواننده، کرم ابریشم بافنده، میمون بندباز و کبوتر پستچی می شدند.
 
طرف می ره و در یخچال رو باز می کنه و می بینه: ژله هه داره مثل بید می لرزه، بهش می گه: نترس میخوام پنیر بخورم.
 
شفچنکو از مسابقه شهر به شهر شبکه سه بدش میومده، یه بار زنگ می زنه به حسینی و می گه : گوشی رو بدین به حسینی، حسینی گوشی رو ورمیداره و می گه: اسمتون؟ شفچنکو می گه : ببین داداش، زود بگو هواپیماتو بیارن پایین، حسینی یه خورده ادا در می آره و می گه : چرا؟ شفچنکو می گه: آخه تو هواپیماتون بمب گذاشتیم.
 
سوسکه با ملخ ازدواج می کنه، بچه شون پروانه می شه .
 
یه بره با مامان و باباش دعوا می کنه، بعد می ره سر خیابون و داد می زنه: دربست کشتارکاه.
 
یه چینی رو دار می زنن، می شه: دارچین.
 
از فوتبالیستی می پرسن؟ چرا همیشه قبل از زدن گل می ری حموم؟ یارو می گه: آخه می خوام گل های تمیز بزنم .
گرگه می ره خونه شنگول، منگول و حبه انگور.
در می زنه و می گه: شنگول، منگول، حبه انگور، در رو باز کنین، منم، مادرتون. پینوکیو در رو باز
می کنه و می گه: ببخشین از اینجا رفتن.
یه نفر می افته تو جوب، مردم درش می آرن،
ازش می پرسن؟ سالمی؟ طرف می گه: نه، من جاسمم.
 
یه فیله از دست مادرش فرار می کرده، یه مورچه هه می بیندش و بهش می گه: بیا پشتم قایم شو.
یه خره لنز می ذاره و می ره تو جنگل، همه
حیوون ها نگاش می کنن، می گه: چی یه، مگه آهو ندیدین؟
 
اخی، غضنفر و قوچعلی در بیابون های آفریقا گیر می افتن و گرمشون می شه. برای خنک شدن، قوچعلی می ره و یه بادبزن درست می کنه،
غضنفر یه پنکه و اخی یه می ره و با در ماشین بر می گرده، بهش می گن: در ماشین واسه چی؟
می گه: میخوام شیشه شو بدم پایین، هوا بی آد.
یه روز بامشاد با شورت می ره تو خیابون، یه بابایی بهش می گه: چرا با شورت اومدی تو خیابون؟ بامشاد می گه: وفا داری، وفا داری، به شورت من چیکار داری؟
یه نفر می خواسته یه ماهی رو خفه کنه، هی سر ماهی رو می کنه زیر آب و در می آره.
یه مار عاشق مار دیگه می شه، می فهمه
شیلنگه.
از گوسفنده می پرسن؟ بزرگترین آرزوت چی یه؟ می گه: برا یه بار هم که شده، جلو وانت بشینم.

فرزاد عباسی.
طرف، کنار دو تا خر ژست می گیره و می گه: افسانه سه برادر.
میخ هه می ره عروسی، اون قدر قر می ده که می شه پیچ!!!
از روباهه می پرسن؟ شاهدت کیه؟ می گه: من بدون حضور وکیلم حرف نمی زنم!!!
کلاغه می گه: من طاووسم. می پرسن؟ پس چرا این قدر سیاهی؟ می گه: ازسر کار اومدم.
می پرسن؟ شغلت چی یه؟ می گه: کارگر معدن زغال سنگم.
یه مرده با زنش سوار ماشین بودن و داشتن
می رفتن ماه عسل، یه خارجیه می آد و با ماشینش از کنارشون رد می شه و می گه: گود مورنینگ. مرده هم در جواب می گه: مورنینگ گود. زنش ازش می پرسه؟ تو به اون یارو خارجیه چی گفتی؟ می گه: هیچ چی، اون گفت: سلام علیکم، منم گفتم: علیکم السلام!!!
 
در یکی از نمایشگاه های کامپیوتری که اخیرا برگزار شده بود، بیل گیتس، موسس مایکرو سافت و ثروتمندترین مرد جهان، صنعت کامپیوتر را با صنعت اتومبیل مقایسه و ادعا کرد: اگر فن آوری جنرال موتورز با سرعتی مانند سرعت پیشرفت فن آوری
کامپیوتر پیشرفت کرده بود، امروزه همه ما
ماشین هایی سوار می شدیم که قیمتشان ۲۵
دلار و مصرف بنزین آن ۴ لیتر در هر ۱۰۰۰ مایل بود.
جنرال موتورز هم در جواب بیل گیتس اعلام کرد:
اگر جنرال موتورز هم مانند مایکرو سافت پیشرفت کرده بود، این روزها ما ماشین هایی با این مشخصات سوار می شدیم: ۱- کیسه هوا قبل از باز شدن در هنگام تصادف، از شما می پرسید؟
re You Sure ، آیا مطمئن هستید؟!
۲- بدون هیچ دلیلی ماشین شما در روز دو بار تصادف می کرد! ۳- هر دفعه که خط های وسط خیابان را از نو نقاشی می کردند، شما باید یک ماشین جدید می خریدید! ۴- گاه و بی گاه ماشین
شما در خیابان ها از حرکت باز می ایستاد و شما چاره ای جز استارت مجدد (Restart) ، نداشتید!
۵- گاهی اوقات در اثر کارهایی مانند گردش به چپ،
ماشین شما خاموش( Shut Down) می شد و
استارت آن نیز از کار می افتاد. در این گونه موارد،
چاره ای جز نصب مجدد (Reinstall) موتور نداشتید!
۶- فقط یک نفر از یک ماشین می نوانست استفاده
کند مگر این که با خرید مدل ۹۵ یا NT برای آن ، صندلی های بیشتری خریداری می کردید! ۷- ماشین های مکینتاش با موتور Sun بهتر - پنج بار سریع تر و راحت تر از ماشین های مایکرو سافت
بودند اما تنها در ۵ در صدجاده ها می شد این ماشین ها را یافت! ۸- چراغ های اخطار، وضعیت
بنزین، روغن و آب با یک چراغ General Fault
تعویض می شدند! ۹- صندلی های جدید همه را مجبور می کردند تا بدن خود را متناسب و اندازه آن ها بکنند! ۱۰- جنرال موتورز خریداران ماشین هایش
را مجبور به خرید نقشه های راه ها می کرد که
اصلا ممکن بود به درد رانندگان نخورد، هر گونه
تلاش برای پاک کردن این گزینه، منجر به کاهش
کیفیت عمل کرد تا پنجاه در صد و بیشتر می شد!
۱۱- هر بار که جنرال موتورز مدل جدیدی را به بازار عرضه می کرد، خریداران ماشین باید رانندگی را از اول یاد می گرفتند، چون هیچ یک از عمل کرد ها و کنترل های ماشین، مانند مدل قبلی نبود! ۱۲- برای خاموش کردن ماشین، باید دکمه استارت را می زدند!

 
جرج بوش می ره بازدید یه مدرسه، سر کلاس
می شینه و می گه: هر سوالی دارین بکنین. یکی
بلند می شه و می گه: سلام آقای رییس جمهور،
اسم من رابرته، من سه تا سوال داشتم؟
۱- چه طور شد شما انتخابات رو باختید و بعد بردید؟
۲ - چرا شما می خواهید بدون دلیل به عراق حمله
کنید؟ ۳ - به نظر شما، بمب اتمی هیروشیما،
بزرگترین عمل تروریستی تاریخ نبود؟ جرج بوش
تکونی رو صندلیش می خوره و تا می آد جواب بده،
زنگ تفریح می خوره. زنگ بعد یه پسر دیگه بلند
می شه و می گه: آقای رییس جمهور، اسم من جکه و من پنج تا سوال داشتم؟ ۱- چه طور شد شما انتخابات رو باختید و بعد بردید؟ ۲- چرا شما می خواهید بدون دلیل به عراق حمله کنید؟ ۳- به نظر شما، بمب اتمی هیروشیما، بزرگترین عمل تروریستی تاریخ نبود؟ ۴- چرا زنگ تفریح ۲۰ دقیقه زودتر به صدا در اومد؟ ۵- و سوال آخر؟ رابرت کو؟
خروسه پول نداشته زن بگیره، می ره گالینا بلانکا می خره.

شایان
می گن: هاچ، زنبور عسل، با لاخره مادرش رو در سایت اورکات پیدا کرد.
یه روز یه فیل می ره بالای درخت و می گه: من گیلاسم، من گیلاسم.
تو عروسی، دامادو جو می گیره، به عروس شماره تلفن می ده.
از یه مرده می پرسن؟ کجا میری؟
می گه: کارواش.
می گن: پس ماشینت کو؟
می گه: نزدیکه، پیاده می رم.
- آقای قصاب بهتون تبریک میگم صاحب پسر سالمی شدید که سه کیلو و نیم وزن داره.

- بااستخوون یا بی استخوون؟؟؟!!!
- محمود که خیلی قوی بود, یک تنه ده نفر رو حریف بود چرا زخم و زیلی افتاده تو بیمارستان؟

- آخه یازده نفر ریختن و زدنش!!!!!
وکیل: من هرچه در توان داشتم برای نجاتت انجام دادم, دیگه کاری از دستم برنمیاد.

قاتل: چرا برنمیاد, نوکرتم, بیا و آقایی کن و بگو خودت مرتکب قتل شدی تا نوکرت تبرئه بشه!!!
پرویز وقتی دید رفیقش که تازه زن گرفته , می خواهد به تنهایی سوار هواپیما شده و به ماه عسل برود, پرسید:
پس زنت کو؟
رفیقش جواب داد:
ای بابا آدم در تمام عمر فقط یک بار ماه عسل داره, آن را هم نباید به خاطر زنش ضایع و خراب کنه!!!!
عابری از یک نفر که کنار خیابان ایستاده بود, پرسید:
اینجا چرا ایستادی؟
مخاطب گفت: هفده, هفده, هفده...
عابر دوباره پرسید: هفده, هفده یعنی چه؟
گفت: فضولها رو میشمرم و تو هفدهمی هستی...!!!
 
- این بابا چیکار کرده که جلبش کردن؟

- میگن جیب کانگوروی باغ وحش رو زده!!!!
در سربازخونه.....

سرهنگ: اسمت چیه؟

سرباز: ممد.

سرهنگ: این چیه دستت؟

سرباز: تفنگ.

سرهنگ: تفنگ؟ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتته, خواهرته, مادرته, و ....

سرهنگ رو به سرباز دیگر: اسمت چیه؟

سرباز: شعبان .

سرهنگ: این چیه دستت؟

سرباز: خواهر, مادر ممده!!!!
مردی توی خیابان راه می رفت و می خندید, دوستش بهش رسید و پرسید:

- چرا با خودت می خندی؟ مگه دیوونه شدی؟

- نه, دارم برای خودم جوک تعریف میکنم.

کمی که جلوتر رفتند مرد آنقدر خندید که سیاه و کبود شد, دوستش سئوال کرد دیگه چی شده؟

- هیچی تابحال این جوک را نشنیده بودم!!!!
عمله ای طبقه سوم یک ساختمان در حال کارکردن بوده که ناگهان یک تیرآهن از بالا میفته و گوشش از بیخ کنده میشه, سرعمله بهش میگه:

- ناراحت نباش, میریم پایین و پیدایش میکنیم و میدیم دکتر پیوند بزنه.

همه میرن پایین و شروع میکنن به گشتن, سرعمله گوش رو پیدا میکنه و میگه:

- ایناها پیدایش کردم.

عمله میگه: نخیر, این گوش من نیست, مال من یک سیگار اشنو پشتش بود!!!!
احساسات متضاد به چی میگن؟
به وقتی که مادر زنتون روی ماشین آخرین سیستمتون سقوط میکنه!
وجه تشابه زیر شلواری با ژیان چیه؟
با هر دوتاشون تا سر کوچه بیشتر نمیشه رفت!
دختری که خوشگل بوده با مادربزرگش میره پارچه فروشی, دختر به فروشنده:
یک قواره پارچه بدین و قیمت پارچه رو میپرسه.
فروشنده که هیز بوده جواب میده: قیمتش ۱۰ تا ماچ, و دختر قبول میکنه.
وقتی فروشنده پارچه رو می پیچیده و نوبت حساب میرسه, دختر داد میزنه:
- مامان بزرگ بیا حساب کن!!!!!
دو نفر با هم کشتی می گرفتند, اولی که دومی او را ضربه فنی کرده بود, گفت:
عمو فکر نکن هنر کردی ها هر کی با من کشتی بگیره اول میشه ها...!!!
 
قاضی: خانم چرا با صندلی زدین توی سر شوهرتون؟
زن: آخه آقای قاضی زورم نرسید میز رو بلند کنم!!!!
قاضی: شکایت شما از این آقا اینه که ایشان به شما گفتن احمق, بی شعور, نفهم؟
شاکی: بله قربان عین حقیقته.
قاضی: خب اگه عین حقیقته پس چرا شکایت کردید؟؟؟!!!!
روزی یک آبادانی با ماشینی تصادف کرد راننده مقابل باعجله پیاده شد و بهش گفت: ببینم داداش تو سالمی؟
- نه والله من سالم نیستم, جاسم ام...!!!!
روزی شخصی در شهر ادعا میکند که من خدا هستم.
مردم شهر او را پیش حکیم میبرند و حکیم باشی برای اینکه او را بترساند به او میگوید:
- مرد دیگری پارسال ادعا میکرد که پیغمبر است و من دستور دادم او را کشتند.
این شخص جواب داد کار خوبی کردید چون او فرستاده من نبود...!!!
آخ آخ آخ اکبر تو رو خدا شانس رو می بینی.
- چی شده؟
- امروز صبح چتری رو که دیشب ازت امانت گرفته بودم, تو اتوبوس جا گذاشتم.
- دستت درد نکنه تو اسم این رو میگذاری شانس؟
- معلومه, فکر کن اگه چتر خودم بود اسمش میشد بدبختی...!!!!
راند اول مسابقه بوکس تموم شده بود و بوکسور در گوشه رینگ از ضربات حریف گیج و منگ افتاده بود.
مربی مشغول بادزدن بود که زنگ راند بعد به صدا در آمد.
بوکسور ضربه خورده گیج باشنیدن صدای زنگ به مربی گفت:
عزیزم برو ببین کیه در میزنه, آخ سرم!!!!
مردی بعد از تصادف شدید رانندگی در بیمارستان تازه به هوش آمده بود, با ناله گفت: چی شده؟ چی بر سر من آمده؟

پرستار گفت: آرام باش و شجاع, تو در تصادف پاهایت له شده و ما مجبور شدیم هر دوتا رو قطع کنیم.

مرد گفت: عجب خبر بدی. هیچ خبر خوبی ندارین به من بدین؟

پرستار گفت: چرا, این بیمار بغل دستی ات حاضره شلوار و کفشهایت رو به قیمت خیلی خوبی ازت بخره
یک فیزیکدان ایرانی که در سازمان فضایی ناسا کار میکرد, اسم مادرزنش را در لیست داوطلبین اعزام به مریخ ثبت کرد. دوستانش پرسیدند
آیا او میداند و به این مسافرت رضایت داده است؟
فیزیکدان جواب داد:
ما برای خدمت به بشریت و علم باید بیشتر از اینها قربانی بدهیم
 
یه روز دو تا دوست داشتند با هم صحبت میکردند که یکیشون برمیگرده میگه :
امیر من یه مدتیه دچار فراموشی شدم .
امیر میگه :
از کی ؟
یارو میگه :
چی از کی ؟
یارو از تیر میره بالا از مرداد میاد پایین .


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید ربانی ( چهارشنبه 85/1/9 :: ساعت 7:50 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

امیدوارم خوشتون بیادآب را گل نکنیم»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 12
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 8971
» درباره من

دیدنی

» آرشیو مطالب
بهار 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب